کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تنک آبست هنوز. (گلستان). جان به تن از نارسایی های همت مانده است بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
کم آب. (آنندراج). کم عمق و پایاب و آب کم عمق. (ناظم الاطباء). آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تنک آبست هنوز. (گلستان). جان به تن از نارسایی های همت مانده است بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
دوایی است روان و سیال که هرچه در آن اندازند گداخته گردد و آن را تیزآب گویند... (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تیزآب شود، هر مایع گذارنده ای. (ناظم الاطباء). جریان سریع آب. آبی که جریانی تند و سریع دارد. آب تند: ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت ز هر جوی تندآب در وی بتاخت. اسدی. رجوع به تند شود
دوایی است روان و سیال که هرچه در آن اندازند گداخته گردد و آن را تیزآب گویند... (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تیزآب شود، هر مایع گذارنده ای. (ناظم الاطباء). جریان سریع آب. آبی که جریانی تند و سریع دارد. آب تند: ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت ز هر جوی تندآب در وی بتاخت. اسدی. رجوع به تند شود
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
به یک سو شدن. (زوزنی). برگشتن و یکسو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکسو گردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور گردانیدن چیزی. (از اقرب الموارد) ، برگشتن از راه، یقال: نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدل عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدله عنه و نحاه . (اقرب الموارد) ، کمان در بازو کردن. (زوزنی). رجوع به تنکب شود
به یک سو شدن. (زوزنی). برگشتن و یکسو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکسو گردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور گردانیدن چیزی. (از اقرب الموارد) ، برگشتن از راه، یقال: نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدل عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدله عنه و نحاه ُ. (اقرب الموارد) ، کمان در بازو کردن. (زوزنی). رجوع به تنکب شود
آب نمک. نمکاب. آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند (ترنج را که خواهند پرورده کنند) و هر روز آب و نمک تازه کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهترین تدبیری اندر این حال آن است که او را زود به نمک آبی رقیق... بشویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آب نمک. نمکاب. آب ممزوج به نمک بسیار. آب که در آن نمک حل کرده باشند حفظ پنیر و امثال آن و نیز نگاه داری ماهی و گوشت و بعضی بقول و حبوب را. (از یادداشت مؤلف) : و هفت شبانروز در نمک آب نهند (ترنج را که خواهند پرورده کنند) و هر روز آب و نمک تازه کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهترین تدبیری اندر این حال آن است که او را زود به نمک آبی رقیق... بشویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین. جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین. جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
تنک حوصله. کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج). رقیق القلب. (از یادداشتهای محمد قزوینی، از حاشیۀ برهان چ معین). که دلی مهربان و نازک دارد. کم صبر و کم تحمل: گرنه تنک دل شده ای وین خطاست راز تو چون روز به صحرا چراست ؟ نظامی. تنک دلی که نیارد کشید زحمت گل ملامتش نکنم گرز خار برگردد. سعدی. تنک دل چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. (بوستان چ فروغی ص 38). ز کاوش مژه رگهای جانش بشکافند تنک دلی که چو من چشم برنمی دارد. نظیری (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن و تنگ حوصله شود، بمعنی دون همت نیز گفته اند. (آنندراج). رجوع به تنگ دل شود
تنک حوصله. کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج). رقیق القلب. (از یادداشتهای محمد قزوینی، از حاشیۀ برهان چ معین). که دلی مهربان و نازک دارد. کم صبر و کم تحمل: گرنه تنک دل شده ای وین خطاست راز تو چون روز به صحرا چراست ؟ نظامی. تنک دلی که نیارد کشید زحمت گل ملامتش نکنم گرز خار برگردد. سعدی. تنک دل چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. (بوستان چ فروغی ص 38). ز کاوش مژه رگهای جانْش بشکافند تنک دلی که چو من چشم برنمی دارد. نظیری (از آنندراج). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن و تنگ حوصله شود، بمعنی دون همت نیز گفته اند. (آنندراج). رجوع به تنگ دل شود
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هرس، (در اصطلاح مردم شهریار)
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هَرَس، (در اصطلاح مردم شهریار)
قریتی است دوفرسنگی مشرقی شهر داراب و در سال 1300 هجری قمری محمدرضاخان قوام الملک آن رااحداث نموده است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 آمده: دهی است از دهستان هشیو از بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 12هزارگزی جنوب داراب با 181 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه فرعی است
قریتی است دوفرسنگی مشرقی شهر داراب و در سال 1300 هجری قمری محمدرضاخان قوام الملک آن رااحداث نموده است. (فارسنامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 آمده: دهی است از دهستان هشیو از بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 12هزارگزی جنوب داراب با 181 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه فرعی است
یک باره به حرکت درآوردن اتومبیل یا موتور سیکلت به شکلی که چرخ های آن از زمین اندکی فاصله بگیرد، از زمین برخاستن یا بلند کردن هواپیما، پریدن یا بلند شدن از تخته شیرجه یا تخته پرش
یک باره به حرکت درآوردن اتومبیل یا موتور سیکلت به شکلی که چرخ های آن از زمین اندکی فاصله بگیرد، از زمین برخاستن یا بلند کردن هواپیما، پریدن یا بلند شدن از تخته شیرجه یا تخته پرش